دل که بی صاحب شود فرقی ندارد انچنان با
مرده ها یا با کلوخ نمیه تر ،دل نیست دیگر
اخ از این دل اختیارش را ندارم بی اجازه
خاطرات بایگانی کرده را می خواند از سر
هر که می اید جوابش میکند جز یک نفر،ان
هم تو هستی ،کی تو میفهمی تو را دل کرده ازبر؟
گفتم ای دل ناله زاری کم بکن چون رفته او،گفت؛
گر بمیرم چشم خود را بر نمیدارم من از در
در قمار عاشقی بد باختم چون لعنتی بد
مینشیند تاس هر چه خوب هم میریزم این زر
این همه بیهوده کردم پس تمنّا ،میروم این
چند روز باقیمانده را با خاطرات میکنم سر
"اکبرحیدری"
برچسب : نویسنده : akbarheidari بازدید : 244