میکشم خطْ،باز بر میگردم از سر میکشم

ساخت وبلاگ
اخرش یک خط ممتد روی دفتر میکشم">میکشم

بی نهایت خسته هستم ادمی را خسته با ،

بار سنگین در کنار سنگ مرمر میکشم

فکر کن ان کودکی را جدا از مادرش 

بی قراری میکند، اغوش مادر میکشم

میگذارم دست خود را لای دستش 

اخرین ارزویم را برای بار اخر میکشم

نا سپاسی میکنم اری خدا را بر خدا 

هی شکایت میکنم "الله اکبر" میکشم

بار ها میپرسم از خود، بوده در من این سوال

من چرا؟اری چرا من این جزا بر میکشم؟!

فرصتی دیگر نمانده در خیالم نقشه ای

بر فرار از بند دنیا رسم یک در میکشم

هی نپرس از من چه داری میکشی بس کن دگر

هیچ،دارم مرگ را با رنگ بهتر میکشم

"اکبرحیدری"

+ نوشته شده در  دوشنبه بیست و هفتم آذر ۱۳۹۶ساعت 2:37  توسط اکبرحیدری  | 
ای عشق ،نگفتی که چرا فکر فراری؟!...
ما را در سایت ای عشق ،نگفتی که چرا فکر فراری؟! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : akbarheidari بازدید : 225 تاريخ : شنبه 9 دی 1396 ساعت: 22:00