غزلی تازه نوشتم به تو ،ایکاش بخوانی

ساخت وبلاگ
دلم از غصّه پر است و تو ولی هیچ ندانی

دل ما بند تو هست و دل تو با دگران است

لیک "با ما به از این باش که با خلق جهانی"

مثل یک روح نبودیم مگر در دو بدن ما..

منطقی نیست بگویم که من انم تو همانی

شده ام برگ چروکی که فقط فکر سقوط است

گفته بودی که بهارم، نکند فصل خزانی

مرده شورم ببرد ،کاش بمیرم ،...متنفّر 

شدم از خود که ندارم ز تو من هیچ نشانی

به چه دلخوش کنم اینجا به چه نازم؟

بجز از حسرت اینکه به هدر رفت جوانی

"اکبرحیدری"

+ نوشته شده در  دوشنبه پانزدهم آبان ۱۳۹۶ساعت 15:11  توسط اکبرحیدری  | 
ای عشق ،نگفتی که چرا فکر فراری؟!...
ما را در سایت ای عشق ،نگفتی که چرا فکر فراری؟! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : akbarheidari بازدید : 228 تاريخ : شنبه 9 دی 1396 ساعت: 22:00