چون کنده ی پیرم که شبان خواب ببینم

ساخت وبلاگ
بر گردنم ان سایه ی شوم تبرم را

انقدر شلوغ است جهانم که نگو ..اه

وقت است که خلوت بکنم دور و برم را

دفنم کن و غسلم بده با خاکه ی شعرم

خاموش بکن، این نفس شعله ورم را

ویرانه شد این کشورم ای دولت قدار

شامم که گرفتید کمی بیش ترم را

گو با چه امیدی بنویسم غزل از عشق

وقتی که گرفت ان اثرت شاه اثرم را!

بیگانه نکرد این همه ظلمی تو کردی

راحت شو که چیدی همه ی بال و پرم را

همت بکن ای دوست در این لحضه اخر

تا زود ببندم کوله بار سفرم را...

"اکبرحیدری"

ای عشق ،نگفتی که چرا فکر فراری؟!...
ما را در سایت ای عشق ،نگفتی که چرا فکر فراری؟! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : akbarheidari بازدید : 204 تاريخ : چهارشنبه 11 فروردين 1400 ساعت: 14:56