عمری به تمنّا سپری کردم و اکنون
در دایره ی عشقِ تو محصورم و دلشاد
بیزارم از این بودن بیهوده که یک روز
از بند تو تقدیر مرا میکند ازاد
از عشق نوشتم که دلت نرم شود اه
این بلبلِ عاشق چه کند با دل فولا؟
از کل جهان سهمِ من این یک دل سیراست
می ترسم از این دلبرِ استاد دهد باد
در گیر تو بودم خودم از یاد خودم رفت
لطفی کن و نگذار که اسان روم از یاد
از کوریِ چشمانِ رقیبانِ سخن باز
ان دختر خرداد به ما قول وفا داد
«اکبرحیدری»
ای عشق ،نگفتی که چرا فکر فراری؟!...برچسب : نویسنده : akbarheidari بازدید : 218