از غرور و ناز خود گر دست بر میداشتی
قهر با تو خوب هم میشد برای اشتی
شوخ بودی از همان دوران خوب مدرسه
چشم و ابرو با لبخند هم می کاشتی
در ریاضی ظاهرا استاد هستی سخت نیست
جمع من هم با تو ما میشد محبت داشتی
جذر ما مجذور دستان تو بود و زلف تو
منحنی شد قامتم رسم خط انگاشتی
شعر گفتم تا تو را از سر کنم اما تو خود
شعر گشتی در سرم غم روی غم انباشتی
"اکبرحیدری"
ای عشق ،نگفتی که چرا فکر فراری؟!...برچسب : نویسنده : akbarheidari بازدید : 170
روز وشب مونس گلهای شقایق باشد
نیست در نزد شما تلخ تر از من شاید
عاشق ان است که از اینه صادق باشد
"فهم عاشق" ندهد راه که "عاقل" باشد
کی کجا دیده که دل برده ی منطق باشد؟
همه در ساحل آرام رفیق اند و غریق
کیست در بستر امواج که قایق باشد؟
کل دنیا هم اگر با تو مخالف باشد
غم ندارم من اگر دوست موافق باشد
"اکبرحیدری"
ای عشق ،نگفتی که چرا فکر فراری؟!...برچسب : نویسنده : akbarheidari بازدید : 123
برچسب : نویسنده : akbarheidari بازدید : 154
گله ای نیست تقصیر از دل ما بود که..!
همیشه مشکل از بد بودن اقبال نیست!
یکی باید بلد باشد پریدن را ..بله!
دلم پرواز می خواهد ولی ان بال نیست!
لب از وا نکن اینجا پر از نا محرم است!
که اینجا فعل عشق و عاشقی نرمال نیست!
کهن سالم کمی پیرم قبولش میکنم
ولی هر بت حریف این بت صلصال نیست!
مرا از من گرفتی نوش جانت ..راستی
نگفتی با که میگردی تو را احوال نیست!
"اکبرحیدری"
ای عشق ،نگفتی که چرا فکر فراری؟!...برچسب : نویسنده : akbarheidari بازدید : 191
در میان واژه های سرد و بی معنای من
در ردیف این غزل با فاعلاتن ها برقص
ای که در جان پیله کردی پیله را پر وانه شو
حفره وا کن از نهان بیرون بیا پیدا برقص
موج سرکش بی محابا بغض دریا را شکن
با تلاطم های خود در بستر این دریا برقص
غنچه بودی وا شکفتی در دل صحرا ییم
ای گل نیلو فری در دشت این صحرا برقص
شاعری جان میدهد با واژه هایش صبر کن
واژه ای بهتر بیابد" ناوکی" حالا برقص
"اکبرحیدری"
ای عشق ،نگفتی که چرا فکر فراری؟!...برچسب : نویسنده : akbarheidari بازدید : 210
برچسب : نویسنده : akbarheidari بازدید : 202
انقدر شلوغ است جهانم که نگو ..اه
وقت است که خلوت بکنم دور و برم را
دفنم کن و غسلم بده با خاکه ی شعرم
خاموش بکن، این نفس شعله ورم را
ویرانه شد این کشورم ای دولت قدار
شامم که گرفتید کمی بیش ترم را
گو با چه امیدی بنویسم غزل از عشق
وقتی که گرفت ان اثرت شاه اثرم را!
بیگانه نکرد این همه ظلمی تو کردی
راحت شو که چیدی همه ی بال و پرم را
همت بکن ای دوست در این لحضه اخر
تا زود ببندم کوله بار سفرم را...
"اکبرحیدری"
ای عشق ،نگفتی که چرا فکر فراری؟!...برچسب : نویسنده : akbarheidari بازدید : 202
دندان لق را باید از ریشه کشید
ترمیم ان دیگر ندارد حاصلی
دنیا تدارک دیده یک طرحی نوین
باید بگوید شیخ مدح قابلی
عیب است شاعر از سیاست دم زند
خاموش باشد یا نگوید مشکلی
از ناخدای بی خدا باید رها ـــ
شدتا که این کشتی ببیند ساحلی
از کینه پر گشته تمامِ من ببین
این بود میگفتی رسولِ کاملی؟
سودی ندارد هر چه گویم بگذریم
انقدر غرقی از خدا هم غافلی
"اکبرحیدری"
ای عشق ،نگفتی که چرا فکر فراری؟!...برچسب : نویسنده : akbarheidari بازدید : 190
سیل امده انگار در این شهر درندشت
دلتنگ به برگشتنِ ارامشِ نهریم
ما ساده نبودیم ولی ساده گذشتیم
چون ماهی تُنگیم ولی لایق بهریم
جز عشق نگفتیم نگوییم ندانیم
بگذار بگویند که علامۀ دهریم
بی انکه بدانیم چه دل ها نشکستیم
قندیم ولی حیف که اغشته به زهریم
عیب از من دل مرده نباشد که چنینم
زردیم اگر چون همه پروردۀ قهریم
ما جز تو در این کسی نیست ببینیم
ای اینه ما را نکن از اینه تحریم
"اکبرحیدری"
ای عشق ،نگفتی که چرا فکر فراری؟!...برچسب : نویسنده : akbarheidari بازدید : 225
عمری به تمنّا سپری کردم و اکنون
در دایره ی عشقِ تو محصورم و دلشاد
بیزارم از این بودن بیهوده که یک روز
از بند تو تقدیر مرا میکند ازاد
از عشق نوشتم که دلت نرم شود اه
این بلبلِ عاشق چه کند با دل فولا؟
از کل جهان سهمِ من این یک دل سیراست
می ترسم از این دلبرِ استاد دهد باد
در گیر تو بودم خودم از یاد خودم رفت
لطفی کن و نگذار که اسان روم از یاد
از کوریِ چشمانِ رقیبانِ سخن باز
ان دختر خرداد به ما قول وفا داد
«اکبرحیدری»
ای عشق ،نگفتی که چرا فکر فراری؟!...برچسب : نویسنده : akbarheidari بازدید : 212